Quantcast
Viewing all articles
Browse latest Browse all 193

چشمان سیاهت

این شعر ور خیلی دوست دارم

این شعر مخاطب خاصی ندارد پس لطفا بعضیا جوگیر نشن

 

 

 

بی تو مهتاب شبی از آن کوچه گذشتم،

همه تن خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم ان عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید 

عطر صد خاطره پیچید

یادم امد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

اسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست براورده به مهتاب

شب و صحرا و گل وسنگ

همه دل داده به اواز شباهنگ

یادم اید تو به من گفتی "از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن.

اب،آیینه عشق گذران است.

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی،چندی از این شهر سفر کن!"

با تو گفتم:حذر از عشق؟ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی! من نرمیدم،نگسستم."

باز گفتم که"تو صیادی و من آهوی دشتم!

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم وگشتم

حذر از عشق،ندانم ،ندانم"

اشکی از شاخه فرو ریخت،

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت!

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم.

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم،نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگرهم!

نه گرفتی دگر از عاشقی آزرده خبر هم!

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...!

بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم... 

Image may be NSFW.
Clik here to view.

(شعر از فریدون مشیری )


Viewing all articles
Browse latest Browse all 193

Trending Articles